A review by asad261
ترانۀ ایزا by Magda Szabó

4.0

شاکله داستان در فاصله دو مرگ روایت می‌شود و تصویرگر دنیای متفاوت مادر و دختری است که علی رغم تمام تلاششان در کمک به یکدیگر، ناخواسته موجب رنجش هم می‌شوند. نویسنده با یک روایت ساده، نسبتاً گیرا و مملو از عاطفه و احساس به مخاطبش نشان می‌دهد که چه فاصله عمیقی در عین نزدیکی میان انسان‌هاست و انسان‌ها بسته به شرایط روحی و سنی چگونه بار زندگی گذشته را بر دوش می‌کشند، هریک از آن‌ها چه طیف برداشت متفاوتی از موضوعات زندگی دارند و این برداشت‌های مختلف گاه چگونه ناعامدانه زمینه‌ساز آسیب‌ها و زخم‌هایی است که هر کدام به عنوان عشق و محبت به دوستان و خانواده وارد می‌کنند. در چند خط پایان کتاب ماگدا سابو نشان داد چگونه قدرت قلم یک نویسنده می‌تواند لرزه بر اندام و اشک بر دیدگان مخاطبش جاری سازد و روحش را از تیرگی‌ و سیاهی‌ها بزداید.
دو بخش از کتاب را در اینجا میارم که اولی به دلیل برگزیدن عنوان کتاب اشاره داره و دومی بخشی از آهنگ قدیمی است که شعرش را یوژف بایزا سروده و در صفحات پایانی کتاب آورده شده:
یک - ایزا هم وقتی بچه بود از داستان‌های غم انگیز فراری بود، یک ترانه بود، ترانه‌ای زیبا از دوران دانش آموزی خودش که هرگز نشد برای ایزا بخواندش، چون بلافاصله میزد زیر گریه و عجز و لابه می‌کرد که شخصیت مرده ترانه دوباره زنده شود، هیچ وقت تا آخر به ترانه گوش نکرد...
دو -آن بالا در اتاقی از اتاق‌های قصر، مشعل‌هایی می‌سوزند و می‌درخشند و این پایین در خانه‌ای آوای مرثیه‌ای می‌پیچد و طنین انداز می‌شود، درست در میان اتاق آرمیده بر بلندای تابوتی باکره عروسی دلربا، بی‌جان خفته و نمی‌شنود، گونه‌هایش رنگ پریده همچون تپه‌هایی پوشیده در کفنی سپید، چشمان زیبایش فروپوشیده چون ستارگانی در پس ابر... آه ای کاش که من در این تابوت خفته بودم، نه تو ای گل زیبای من دوشیزه بلورفام در بستر من.
و در پایان عبارتی که در نکوداشت این اثر ماگدا سابو در یکی از نقدهای ادبی نوشته شده :
Ghosts, angels, and demons hover in this quiet meditation on grief, love, and history.
Kirkus Reviews

ارواح، فرشتگان و شیاطین در این مراقبه‌ی آرام بر اندوه و عشق و تاریخ شناورند.