Scan barcode
A review by zidaneabdollahi
The Book of Job by Stephen Mitchell
4.0
کتاب ایوب، عهد عتیق
1. یَهُوَه
داشتن پیش زمینهای از خداوند عهد عتیق برای درک اثر مناسب است که در مقدمه، مترجم به خوبی از عهدۀ آن برآمده است. عهد عتیق به گونهای از عشق خالیست؛ خداوند، جبار و خشن ظاهر شده و اطاعت آدمی از او نه از عشق به خداوند، بلکه به سبب دستورات بوده است؛ خداوند نیز تنها عبادت و قربانی نیاز داشته نه عشق. این ویژگی در کتاب ایوب نیز همچنان مشهود است. ایوب پس از ظاهرشدن خداوند هیچ نمیگوید، دیگر شکوهای نمیکند و دست بر دهان میگذارد و دربرابر قدرتنمایی یهوه از ترس سکوت اختیار میکند.
عدالت خداوندی نیز همیشه در داستانهای عهد عتیق جای سؤال داشته است؛ چنان که در این کتاب هم، ایوب در اوج ذلالت همیشه دلیل این مشکلات را میجوید حال آنکه بسی شکرگزار و عابد بوده؛ درنهایت نیز با ظاهرشدن خدا در صحنه، در مقابل او هیچ نمیگوید و دهان میبندد نه آنکه عدالت خداوند برایش محرز شده باشد؛ بلکه تنها در برابر قدرت پروردگار سر فرود میآورد و میگوید:
اینک، من ناچیز؛ چه پاسخی به تو توانم دادن؟ دست بر دهان نهادنم به!
2. شیطان
اگر بدون پیشزمینۀ اسلامی و مسیحی، کتاب ایوب را بخوانیم، متوجه میشویم که شیطانِ مظهر شری وجود نداشته است؛ او یکی از فرزندان خدا بوده (باب یکم) و در انجمن فرشتگان شرکت میکرده است؛ بنابراین، برخلاف آنچه انتظار داریم، ابلیس به عنوان عامل شر، داشتههای ایوب را نمیگیرد و انگیزهای شیطانی (!) در سر نداشته تا ایوب را خفیف کند و از شکرگزار نبودنش خوشحال شود؛ اینها همه پیش زمینههای ذهنی منِ خواننده است و در کتاب ایوب اثری از آنها نیست. شیطان تنها در چند سرود اولیه حضور دارد و پس از آن دیگر در جریان روایت نیست.تفکیک نیروهای تشکیلدهندۀ به دو دستۀ خیر با عاملیت خداوند و شر با عاملیت ابلیس، تنها چند قرن پس از ظهور مسیحیت (نه در ابتدای آن) و تحت تأثیر مانویت تا حدی رخ داده (در مقدمۀ کتاب نیز توضیح داده شده است) و بنابراین اینجا باید درنظر داشته باشید که عامل هر دو دسته وقایع خوب و بدی که روی میدهند، یهوه است.
3. تصور سیر وقایع از نگاه اول شخص نه دانای کل
به گمانم کتاب تنها در صورتی دلنشین مینماید و خوانش آن نکتهای بر خواننده میافزاید که خواننده با این فرضِ دشوار پیش برود که از حکمت اتفاقات آگاه نیست! در اصل چند سرود اول را نادیده بینگارد و بخواند؛ آن زمان متوجه خواهد شد که دردِ ایوب که از اتفاقات آسمان آگاهی نداشته با از دست دادن همه چیز چه بیشتر است و این سؤال که چرا این اتفاقات برای من عابد اتفاق میافتد، تا چه حد خورۀ ذهن ایوب میشود.
4. ذهن ایوب، تحولش و نگاهی انسانی به روانِ او
لزوم نگاهی اول شخص به آلام ایوب اینجا مشخصتر میشود؛ ایوب فردی درستکار، خداپرست و عادل، ناگهان هر آنچه را در این جهان دارد از دست میدهد، دیگر کسی او را احترام نمیگذارد، توسط دوستانش ملامت میشود و متهم به گنهکاری و ...؛ او نمیداند دلیل اینها چیست، نمیداند چرا مستحق این عذاب شده است و آخر کار چه میشود؛ در ناامیدی بر آلامش گریه میکند و اندوهش با ملامت و خوارشدنش توسط دوستان بیشتر میشود.
با این مقدمه، تحول شخصیت ایوب در خلال داستان اهمیت مییابد؛ ایوب شروع به ناله و شکوه میکند، از این همه سختی و بدبختی ناراضی میشود؛ سؤالاتی تابو میپرسد، به دنبال علت آلام میگردد و عدالت خداوند را باتوجه به بیگناهیش زیر سؤال میبرد؛ این سرکشی اولیه زمانی اتفاق میافتد که ایوب همهچیز را از دست داده و بوسیلۀ دوستانش چنین سرزنیش میشود که اگر گناهکار نبود خداوند با تو چنین نمیکرد؛ گویی ذهن ایوب نیاز داشت تا این چنین به «هیچ» برسد و هرآنچه داشته نابود گردد، تا ذهنش شروع به نابودکردن داشتههای (قطعیات) ذهنش کند و پرسشگری را آغاز نماید. سؤالات پیچیدهتر میشوند و با سرکشی بیشتر؛ ایوب به جهان مینگرد و میاندیشد، اگر خداوند بدکاران را عقوبت می دهد چرا ظالمان و ستمگران جهان را پر کردهاند و تخم و ترکهشان هر روز بیشتر میشود، اما من که دوستدار ضعیفانم به خاک سیاه نشستهام؟!
در مرحلۀ بعد، ایوب که ذهنش با پرسشها سرشار از تشویش و عدم قطعیت شده، راهی آسان را در پیش میگیرد: گناهکاری خود؛ او که پاسخی برای پرسشهای دشوارش نمییابد، خود را میفریبد (به تعبیری البته!) و این چنین توضیحی برای عذابهایش مییابد، که حتماً گناهکار بودهام که شایستۀ این چنینم! او با حقیقت روبرو شده، پذیرفته که خدا درها را بر روی او بسته و گناهکار است!. درجواب ملامت دوستانش میگوید که « گیرم من گناهکار، شما را در قبر من نمیگذارند». اینجا دیگر ایوب خود را تحت لوای خداوند نمیبیند و کمکم میپذیرد که یهوه به کمکش نمیآید. او که همه چیز را از دست داده، بر همه چیز شوریده و به دوستانش میگوید: « چرا چون خدا دنبال من کنید و از گوشت من سیر نمیآیید (جبار دیدن خداوند!)».
اما ایوب، دوباره دست بهسوی خداوند می برد تا شاید مشکل حل شود؛ او که قبلاً خود را عادلتر از خداوند می دانست، زندگیش را مرور میکند تا گناهش را بیابد و این چنین خود را آرام میکند که خداوند او را درنظر داشته و بهسبب گناهش مجازاتش میکند. این آخرین تلاش عاجزانۀ ایوب برای آرامش روحش است؛ یافتن اعمال نادرستش و نسبت دادن بدبدختی به آنها. به گمان من اینجا اوج عجز ایوب و از زیباییهای کتاب است.
5. نگاهی به متن با توجه به ایدۀ ذهن دوساحتی
کتاب ایوب، از کتاب نسبتاً جدید عهد عتیق بوده و متأخرتر از سایر کتب نگاشته شده است؛ به همین سبب، میتوان بارقههای از وجود آگاهی به معنای امروزی را در آن دید. ایوب میاندیشد، از خود سؤال میپرسد و بههیچ عنوان چون کتب قدیمیتر عهد عتیق سرسپردۀ ارادۀ خداوندی نیست و تاحدی نیز دربرابر او میشورد؛ تنها با ورود یهوه به صحنه است که او مطیع میشود.
درعین حال که در کتاب، نشانههای از آگاهی و تفکر را میتوان مشاهده نمود، اما همچنان به مانند گذشته (دوران ذهن دوساحتی) توهمهای دیداری و شنیداری مشهود است؛ ورود خداوند به صحنه در میان گردباد است، یهوه در میان طوفان دیده میشود و سخنانش نیز با صاعقهها شروع میشود؛ قطعاً در آن زمان صاعقه پدیدهای دلهرهآور و ترسناک بود که محرک کافی ذهنی برای ایجاد توهم در انسان آن زمانی بوده است، چونان که در سایر آثار ادبی همزمان آثار میتوان دید؛ مانند فرود زئوس از اولمپ همراه با صاعقه و ...
برگردان و توضیحات
حدود یکچهارم کتاب را کتاب اصلی عهد عتیق تشکیل داده و بقیه توضیحاتی بهجا و ضروری دربارۀ خود کتاب و بررسی داستان ایوب در آثار اسلامی بوده است که بهخودی خود ارزشمندند. ترجمۀ کتاب نیز سعی شده با توجۀ به زمانۀ آن، با زبان کهن فارسی نگارش شود که خوانشش را دلنشینتر میکند.
مقایسۀ داستان ایوب در قصص قرآن با کتاب مقدس
مهمترین تفاوت در ارتباط با جنبۀ انسانی موضوع است؛ ایوب در کتاب مقدس بسیار انسانیتر ترسیم شده تا داستانهای اسلامی؛ او میترسد، ناراحت میشود، شک میکند و ناله. اما در روایات اسلامی، داستان بهگونهای بازگو شده که «ساخت پیامبریِ» ایوب حفظ شود و ایوب همچنان پاک بماند؛ درنتیجه، نقش شیطان پررنگتر شده و مصائب برگردن او انداخته شده است. او براثر حسد به عبادتگزاری و شاکربودنِ ایوب، اجازۀ روا داشتن آلام را از خداوند میگیرد؛ در برخی دیگر، جبرئیل واسطه میشود و از ایوب دربرابر شیطان محافظت میکند. در داستانی دیگر، ایوب خود از خداوند خواسته صبرش را آزمایش کند تا جزو صابران شود و ... . حال اینکه این موارد ( مثل حیلههای متعدد شیطان) در کتاب عهد عتیق موجود نیستند.
پ.ن: مورد پنجم با توجه با کتاب «منشأ آگاهی» نوشته شده است.
1. یَهُوَه
داشتن پیش زمینهای از خداوند عهد عتیق برای درک اثر مناسب است که در مقدمه، مترجم به خوبی از عهدۀ آن برآمده است. عهد عتیق به گونهای از عشق خالیست؛ خداوند، جبار و خشن ظاهر شده و اطاعت آدمی از او نه از عشق به خداوند، بلکه به سبب دستورات بوده است؛ خداوند نیز تنها عبادت و قربانی نیاز داشته نه عشق. این ویژگی در کتاب ایوب نیز همچنان مشهود است. ایوب پس از ظاهرشدن خداوند هیچ نمیگوید، دیگر شکوهای نمیکند و دست بر دهان میگذارد و دربرابر قدرتنمایی یهوه از ترس سکوت اختیار میکند.
عدالت خداوندی نیز همیشه در داستانهای عهد عتیق جای سؤال داشته است؛ چنان که در این کتاب هم، ایوب در اوج ذلالت همیشه دلیل این مشکلات را میجوید حال آنکه بسی شکرگزار و عابد بوده؛ درنهایت نیز با ظاهرشدن خدا در صحنه، در مقابل او هیچ نمیگوید و دهان میبندد نه آنکه عدالت خداوند برایش محرز شده باشد؛ بلکه تنها در برابر قدرت پروردگار سر فرود میآورد و میگوید:
اینک، من ناچیز؛ چه پاسخی به تو توانم دادن؟ دست بر دهان نهادنم به!
2. شیطان
اگر بدون پیشزمینۀ اسلامی و مسیحی، کتاب ایوب را بخوانیم، متوجه میشویم که شیطانِ مظهر شری وجود نداشته است؛ او یکی از فرزندان خدا بوده (باب یکم) و در انجمن فرشتگان شرکت میکرده است؛ بنابراین، برخلاف آنچه انتظار داریم، ابلیس به عنوان عامل شر، داشتههای ایوب را نمیگیرد و انگیزهای شیطانی (!) در سر نداشته تا ایوب را خفیف کند و از شکرگزار نبودنش خوشحال شود؛ اینها همه پیش زمینههای ذهنی منِ خواننده است و در کتاب ایوب اثری از آنها نیست. شیطان تنها در چند سرود اولیه حضور دارد و پس از آن دیگر در جریان روایت نیست.تفکیک نیروهای تشکیلدهندۀ به دو دستۀ خیر با عاملیت خداوند و شر با عاملیت ابلیس، تنها چند قرن پس از ظهور مسیحیت (نه در ابتدای آن) و تحت تأثیر مانویت تا حدی رخ داده (در مقدمۀ کتاب نیز توضیح داده شده است) و بنابراین اینجا باید درنظر داشته باشید که عامل هر دو دسته وقایع خوب و بدی که روی میدهند، یهوه است.
3. تصور سیر وقایع از نگاه اول شخص نه دانای کل
به گمانم کتاب تنها در صورتی دلنشین مینماید و خوانش آن نکتهای بر خواننده میافزاید که خواننده با این فرضِ دشوار پیش برود که از حکمت اتفاقات آگاه نیست! در اصل چند سرود اول را نادیده بینگارد و بخواند؛ آن زمان متوجه خواهد شد که دردِ ایوب که از اتفاقات آسمان آگاهی نداشته با از دست دادن همه چیز چه بیشتر است و این سؤال که چرا این اتفاقات برای من عابد اتفاق میافتد، تا چه حد خورۀ ذهن ایوب میشود.
4. ذهن ایوب، تحولش و نگاهی انسانی به روانِ او
لزوم نگاهی اول شخص به آلام ایوب اینجا مشخصتر میشود؛ ایوب فردی درستکار، خداپرست و عادل، ناگهان هر آنچه را در این جهان دارد از دست میدهد، دیگر کسی او را احترام نمیگذارد، توسط دوستانش ملامت میشود و متهم به گنهکاری و ...؛ او نمیداند دلیل اینها چیست، نمیداند چرا مستحق این عذاب شده است و آخر کار چه میشود؛ در ناامیدی بر آلامش گریه میکند و اندوهش با ملامت و خوارشدنش توسط دوستان بیشتر میشود.
با این مقدمه، تحول شخصیت ایوب در خلال داستان اهمیت مییابد؛ ایوب شروع به ناله و شکوه میکند، از این همه سختی و بدبختی ناراضی میشود؛ سؤالاتی تابو میپرسد، به دنبال علت آلام میگردد و عدالت خداوند را باتوجه به بیگناهیش زیر سؤال میبرد؛ این سرکشی اولیه زمانی اتفاق میافتد که ایوب همهچیز را از دست داده و بوسیلۀ دوستانش چنین سرزنیش میشود که اگر گناهکار نبود خداوند با تو چنین نمیکرد؛ گویی ذهن ایوب نیاز داشت تا این چنین به «هیچ» برسد و هرآنچه داشته نابود گردد، تا ذهنش شروع به نابودکردن داشتههای (قطعیات) ذهنش کند و پرسشگری را آغاز نماید. سؤالات پیچیدهتر میشوند و با سرکشی بیشتر؛ ایوب به جهان مینگرد و میاندیشد، اگر خداوند بدکاران را عقوبت می دهد چرا ظالمان و ستمگران جهان را پر کردهاند و تخم و ترکهشان هر روز بیشتر میشود، اما من که دوستدار ضعیفانم به خاک سیاه نشستهام؟!
در مرحلۀ بعد، ایوب که ذهنش با پرسشها سرشار از تشویش و عدم قطعیت شده، راهی آسان را در پیش میگیرد: گناهکاری خود؛ او که پاسخی برای پرسشهای دشوارش نمییابد، خود را میفریبد (به تعبیری البته!) و این چنین توضیحی برای عذابهایش مییابد، که حتماً گناهکار بودهام که شایستۀ این چنینم! او با حقیقت روبرو شده، پذیرفته که خدا درها را بر روی او بسته و گناهکار است!. درجواب ملامت دوستانش میگوید که « گیرم من گناهکار، شما را در قبر من نمیگذارند». اینجا دیگر ایوب خود را تحت لوای خداوند نمیبیند و کمکم میپذیرد که یهوه به کمکش نمیآید. او که همه چیز را از دست داده، بر همه چیز شوریده و به دوستانش میگوید: « چرا چون خدا دنبال من کنید و از گوشت من سیر نمیآیید (جبار دیدن خداوند!)».
اما ایوب، دوباره دست بهسوی خداوند می برد تا شاید مشکل حل شود؛ او که قبلاً خود را عادلتر از خداوند می دانست، زندگیش را مرور میکند تا گناهش را بیابد و این چنین خود را آرام میکند که خداوند او را درنظر داشته و بهسبب گناهش مجازاتش میکند. این آخرین تلاش عاجزانۀ ایوب برای آرامش روحش است؛ یافتن اعمال نادرستش و نسبت دادن بدبدختی به آنها. به گمان من اینجا اوج عجز ایوب و از زیباییهای کتاب است.
5. نگاهی به متن با توجه به ایدۀ ذهن دوساحتی
کتاب ایوب، از کتاب نسبتاً جدید عهد عتیق بوده و متأخرتر از سایر کتب نگاشته شده است؛ به همین سبب، میتوان بارقههای از وجود آگاهی به معنای امروزی را در آن دید. ایوب میاندیشد، از خود سؤال میپرسد و بههیچ عنوان چون کتب قدیمیتر عهد عتیق سرسپردۀ ارادۀ خداوندی نیست و تاحدی نیز دربرابر او میشورد؛ تنها با ورود یهوه به صحنه است که او مطیع میشود.
درعین حال که در کتاب، نشانههای از آگاهی و تفکر را میتوان مشاهده نمود، اما همچنان به مانند گذشته (دوران ذهن دوساحتی) توهمهای دیداری و شنیداری مشهود است؛ ورود خداوند به صحنه در میان گردباد است، یهوه در میان طوفان دیده میشود و سخنانش نیز با صاعقهها شروع میشود؛ قطعاً در آن زمان صاعقه پدیدهای دلهرهآور و ترسناک بود که محرک کافی ذهنی برای ایجاد توهم در انسان آن زمانی بوده است، چونان که در سایر آثار ادبی همزمان آثار میتوان دید؛ مانند فرود زئوس از اولمپ همراه با صاعقه و ...
برگردان و توضیحات
حدود یکچهارم کتاب را کتاب اصلی عهد عتیق تشکیل داده و بقیه توضیحاتی بهجا و ضروری دربارۀ خود کتاب و بررسی داستان ایوب در آثار اسلامی بوده است که بهخودی خود ارزشمندند. ترجمۀ کتاب نیز سعی شده با توجۀ به زمانۀ آن، با زبان کهن فارسی نگارش شود که خوانشش را دلنشینتر میکند.
مقایسۀ داستان ایوب در قصص قرآن با کتاب مقدس
مهمترین تفاوت در ارتباط با جنبۀ انسانی موضوع است؛ ایوب در کتاب مقدس بسیار انسانیتر ترسیم شده تا داستانهای اسلامی؛ او میترسد، ناراحت میشود، شک میکند و ناله. اما در روایات اسلامی، داستان بهگونهای بازگو شده که «ساخت پیامبریِ» ایوب حفظ شود و ایوب همچنان پاک بماند؛ درنتیجه، نقش شیطان پررنگتر شده و مصائب برگردن او انداخته شده است. او براثر حسد به عبادتگزاری و شاکربودنِ ایوب، اجازۀ روا داشتن آلام را از خداوند میگیرد؛ در برخی دیگر، جبرئیل واسطه میشود و از ایوب دربرابر شیطان محافظت میکند. در داستانی دیگر، ایوب خود از خداوند خواسته صبرش را آزمایش کند تا جزو صابران شود و ... . حال اینکه این موارد ( مثل حیلههای متعدد شیطان) در کتاب عهد عتیق موجود نیستند.
پ.ن: مورد پنجم با توجه با کتاب «منشأ آگاهی» نوشته شده است.