Scan barcode
A review by robertkhorsand
Time Shelter by Georgi Gospodinov
3.0
این قافله عمر عجب میگذرد، دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری، پیش آر پیاله را که شب میگذرد
-خیام-
گفتار اندر ستایش دوست
پیش از آنکه بگویم در پناهگاه زمان چه خبر است، از «شیده میراشرفی»، دوست خوب و کتابدوستم بابت معرفی، ترغیب و تشویق به مطالعهی این رمان تشکر میکنم و ضمن آرزوی بهترینها برای او، از آنجایی که اقدام به نوشتن ریویوی فارسی برای این کتاب ننموده، نخستین ریوی فارسی را برایش مینویسم.
پیشگفتار
حقیقت این است که من با برندگان جوایز مشکل ساختاری دارم. تفاوتی نمیکند چه نوع جایزهای باشد. میخواهد اسکار، گرمی، نوبل و یا هر اسم دیگری میخواهد داشته باشد، چون قویا معتقدم هیچ جایزهی معتبر و نامداری به برندهی واقعی آن اهدا نمیشود و تمام جوایز با انگیزههای سیاسی اهدا میشوند. بنابراین دستکم من، شخصی نیستم که بخاطر آنکه کتابی نوبل گرفته، یا همانند این کتاب جایزهی بوکر سال ۲۰۲۳ را دریافت کرده، برای نویسنده نوشابه وا کرده و کتابش را حلوا حلوا کنم. پیش از مطالعهی کتاب تمام ذهنیت خود را از اینکه نامزد چه جوایزی بوده و چه برده و ... پاک کرده و با ذهنی پاک به سراغ مطالعهی کتاب شتافتم.
گفتار اندر ساختار کتاب
اگر از ابراز ارادت گوسپودینوف در ابتدای رمانش به گابوی نازنینم عبور کنم، نمیتوانم از شباهت فرم، ساختار و شکل روایت او به شاهکار «کارل چاپک» یعنی «جنگ با بزمجهها» بگذرم. گوسپودینوف در پایان کتابش میگوید اهل پرداخت به پایانها نیست و از پایانها خوشش نمیآید. او تنها آغاز را به رسمیت میشناسد و بنابراین با سخنش در مقام دفاع از نقصهای پایان اثرش پرداخت. حقیر معتقدم نویسنده نباید از خود دفاع کند، و هر آنچه که لازم است از او بخوانیم را باید در اثرش بگوید و قضاوت را به خواننده واگذار کند. بنابراین از دفاعی که در پایان رمانش از خود به عمل آورد اصلا خوشم نیامد.
گفتار اندر داستان کتاب
گاهی برخی داستانها به صورت یک جرقه به ذهن نویسنده الهام میشوند، مثلا:
-روبر مرل میاندیشد اگر وقتی همه چیز خوش و خرم است، یک بمب اتم بر سر مردم فرود آید چه میشود؟ و اینگونه شد که مالویل پدید آمد.
-ژوزه ساراماگو میاندیشد اگر وقتی همه چیز خوش و خرم است، یک پندمی شیوع پیدا کند و همه کور شویم چه میشود؟ و اینگونه شد که کوری پدید آمد.
-هاروکی موراکامی میاندیشد اگر گربهها کرهی زمین را به تسخیر خود در آورند، چه میشود؟ و اینگونه شد که شهر گربهها پدید آمد.
و اینبار گویا گوسپودینف به این اندیشیده که اگر انسان بتواند در زمان سفر کند و در دورهای از زمان که دلش خوش بود پناه گیرد، چه میشود؟ و این شد که این کتاب پدید آمد.
خواندن این رمان برای من به مانند لم دادن روی ماسههای داغ ساحل و چشم دوختن به غروب دلگیر خورشید بود، در حالیکه به آنچه تاکنون در زندگی بر من گذشته فکر میکردم. من هم یکی مانند نویسنده و تک تک مردم دنیا که امکان ندارد، تجربهی فکر به گذشته و مرور خاطرات را نداشته و آرزوی سفر به گذشته را در سر نپرورانده باشند.
سفر در زمان همیشه ایدهی جذابی برای انسان بوده و قطعا یکی از دلایل اقبال مردم به این کتاب، همین هستهی داستان باشد.
در این رمان دو شخصیت مهم داریم، نخست راوی و دوم شخصی به نام گوستین که آسایشگاهی برای افراد دارای فراموشی بنا کرده و در این آسایشگاه اتاقهایی وجود دارند که با ورود به آنها میتوان به دهههایی همچون پنجاه، شصت، هفتاد و هشتاد میلادی سفر و خاطرات را در آن مرور کرد. راوی داستان به نوعی در تلهی گوستین قرار میگیرد و در زمان سفر میکند و... .
در این مدت که در حال خواندن کتاب بودم، گاهی میشد که از خواندنش سر باز میزدم و به در، دیوار و پنجره خیره میشدم و به گذشته سفر میکردم. خاطرات برایم مرور میشد و هر آنقدر که حین نوشتن رمان «بازی خون» خونریزی کردم، خون ریختم. یادم باشد در بازنویسی دوم، در جای مناسبی از بازی خون، شاید در ابتدا و یا در پایان آن، جملهی زیر را از گوسپودینوف نقل کنم:
"هرگز به مکانی که سالهای زیادی آنجا را ترک کردهاید، باز نگردید. آنجا تغییر یافته، از زمان تهی شده، رها شده و دیدنش برای شما به مثابه دیدن یک شبه خواهد بود."
کارنامه
اگر بر وجدان و شرف تکیه کنم، سه و نیم ستاره را برای این رمان عادلانه میدانم اما از آنجایی که اولین کتابی بود که از گوسپودینوف میخواندم و هیچ دلیلی برای ارفاق به او در دست ندارم به ناچار سه ستاره برایش منظور میکنم.
دانلودنامه
فایل ایپاب کتاب را در کانال تلگرام آپلود نمودهام. در صورت نیاز میتوانید آنرا از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/651
هفتم مردادماه یکهزار و چهارصد و دو
ساقی غم فردای حریفان چه خوری، پیش آر پیاله را که شب میگذرد
-خیام-
گفتار اندر ستایش دوست
پیش از آنکه بگویم در پناهگاه زمان چه خبر است، از «شیده میراشرفی»، دوست خوب و کتابدوستم بابت معرفی، ترغیب و تشویق به مطالعهی این رمان تشکر میکنم و ضمن آرزوی بهترینها برای او، از آنجایی که اقدام به نوشتن ریویوی فارسی برای این کتاب ننموده، نخستین ریوی فارسی را برایش مینویسم.
پیشگفتار
حقیقت این است که من با برندگان جوایز مشکل ساختاری دارم. تفاوتی نمیکند چه نوع جایزهای باشد. میخواهد اسکار، گرمی، نوبل و یا هر اسم دیگری میخواهد داشته باشد، چون قویا معتقدم هیچ جایزهی معتبر و نامداری به برندهی واقعی آن اهدا نمیشود و تمام جوایز با انگیزههای سیاسی اهدا میشوند. بنابراین دستکم من، شخصی نیستم که بخاطر آنکه کتابی نوبل گرفته، یا همانند این کتاب جایزهی بوکر سال ۲۰۲۳ را دریافت کرده، برای نویسنده نوشابه وا کرده و کتابش را حلوا حلوا کنم. پیش از مطالعهی کتاب تمام ذهنیت خود را از اینکه نامزد چه جوایزی بوده و چه برده و ... پاک کرده و با ذهنی پاک به سراغ مطالعهی کتاب شتافتم.
گفتار اندر ساختار کتاب
اگر از ابراز ارادت گوسپودینوف در ابتدای رمانش به گابوی نازنینم عبور کنم، نمیتوانم از شباهت فرم، ساختار و شکل روایت او به شاهکار «کارل چاپک» یعنی «جنگ با بزمجهها» بگذرم. گوسپودینوف در پایان کتابش میگوید اهل پرداخت به پایانها نیست و از پایانها خوشش نمیآید. او تنها آغاز را به رسمیت میشناسد و بنابراین با سخنش در مقام دفاع از نقصهای پایان اثرش پرداخت. حقیر معتقدم نویسنده نباید از خود دفاع کند، و هر آنچه که لازم است از او بخوانیم را باید در اثرش بگوید و قضاوت را به خواننده واگذار کند. بنابراین از دفاعی که در پایان رمانش از خود به عمل آورد اصلا خوشم نیامد.
گفتار اندر داستان کتاب
گاهی برخی داستانها به صورت یک جرقه به ذهن نویسنده الهام میشوند، مثلا:
-روبر مرل میاندیشد اگر وقتی همه چیز خوش و خرم است، یک بمب اتم بر سر مردم فرود آید چه میشود؟ و اینگونه شد که مالویل پدید آمد.
-ژوزه ساراماگو میاندیشد اگر وقتی همه چیز خوش و خرم است، یک پندمی شیوع پیدا کند و همه کور شویم چه میشود؟ و اینگونه شد که کوری پدید آمد.
-هاروکی موراکامی میاندیشد اگر گربهها کرهی زمین را به تسخیر خود در آورند، چه میشود؟ و اینگونه شد که شهر گربهها پدید آمد.
و اینبار گویا گوسپودینف به این اندیشیده که اگر انسان بتواند در زمان سفر کند و در دورهای از زمان که دلش خوش بود پناه گیرد، چه میشود؟ و این شد که این کتاب پدید آمد.
خواندن این رمان برای من به مانند لم دادن روی ماسههای داغ ساحل و چشم دوختن به غروب دلگیر خورشید بود، در حالیکه به آنچه تاکنون در زندگی بر من گذشته فکر میکردم. من هم یکی مانند نویسنده و تک تک مردم دنیا که امکان ندارد، تجربهی فکر به گذشته و مرور خاطرات را نداشته و آرزوی سفر به گذشته را در سر نپرورانده باشند.
سفر در زمان همیشه ایدهی جذابی برای انسان بوده و قطعا یکی از دلایل اقبال مردم به این کتاب، همین هستهی داستان باشد.
در این رمان دو شخصیت مهم داریم، نخست راوی و دوم شخصی به نام گوستین که آسایشگاهی برای افراد دارای فراموشی بنا کرده و در این آسایشگاه اتاقهایی وجود دارند که با ورود به آنها میتوان به دهههایی همچون پنجاه، شصت، هفتاد و هشتاد میلادی سفر و خاطرات را در آن مرور کرد. راوی داستان به نوعی در تلهی گوستین قرار میگیرد و در زمان سفر میکند و... .
در این مدت که در حال خواندن کتاب بودم، گاهی میشد که از خواندنش سر باز میزدم و به در، دیوار و پنجره خیره میشدم و به گذشته سفر میکردم. خاطرات برایم مرور میشد و هر آنقدر که حین نوشتن رمان «بازی خون» خونریزی کردم، خون ریختم. یادم باشد در بازنویسی دوم، در جای مناسبی از بازی خون، شاید در ابتدا و یا در پایان آن، جملهی زیر را از گوسپودینوف نقل کنم:
"هرگز به مکانی که سالهای زیادی آنجا را ترک کردهاید، باز نگردید. آنجا تغییر یافته، از زمان تهی شده، رها شده و دیدنش برای شما به مثابه دیدن یک شبه خواهد بود."
کارنامه
اگر بر وجدان و شرف تکیه کنم، سه و نیم ستاره را برای این رمان عادلانه میدانم اما از آنجایی که اولین کتابی بود که از گوسپودینوف میخواندم و هیچ دلیلی برای ارفاق به او در دست ندارم به ناچار سه ستاره برایش منظور میکنم.
دانلودنامه
فایل ایپاب کتاب را در کانال تلگرام آپلود نمودهام. در صورت نیاز میتوانید آنرا از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/651
هفتم مردادماه یکهزار و چهارصد و دو